حالا که چند وقتی از مراسم اسکار و اهدای جوایزش گذشته، میشود با دید بازتری به ماجرا نگاه کرد و تعصبها را کنار گذاشت و به تعبیر و تفسیرهای دقیقتری رسید. حتما مطلعاید که رقابت اصلی بین دو فیلم اَواتار و The Hurt Locker بود که در نهایت تقریبا تمام جوایز اصلی به The Hurt Locker رسید. از پیش از اهدای جوایز بین منتقدان و طرفداران دو فیلم، جنگ و جَدلهای قلمی زیادی درگرفت، جوری که میشد حتی آنها را با جدال تاریخی و معروف بین طرفداران چارلی چاپلین و باستر کیتون یکسان دانست. طرفداران اَواتار روی این نکته تاکید میکردند که جیمز کامرون، کارگردان فیلم توانسته مرزهای جدیدی برای سینما تعریف کند و نوآوریهای تکنیکیاش در آن حد بوده که مستحق دریافت اسکار بهترین فیلم باشد. از طرف دیگر طرفداران The Hurt Locker معتقد بودند که فیلم کمخرج و مستقل کاترین بیگلو (یا با تلفظ درستترش بیگِهلو) با مضمون ضدجنگاش، بسیار بیشتر از اَواتار، که با هزینهی زیاد ساخته شده و فیلمنامهاش هم چفت و بست محکمی ندارد، شایستهی اسکار است.
بحثها و حرفهایی که طرفداران The Hurt Locker میزنند درست به نظر میآید. این فیلم در زمرهی سینمای مستقل جای میگیرد پس چه بهتر که فیلمی کمخرج برندهی جایزهی اسکار شود و رقیبی را که جزو سینمای بدنهی هالیوود قرار میگیرد به در کند. این مسئله در نهایت باعث میشود که آثار پر زرق و برق هالیوودی که تکیهی اصلیشان به جلوههای ویژهشان است و در خیلی از موارد فیلمنامههای ضعیفی هم دارند، در حاشیه قرار بگیرند و سلیقهی سینمایی مردم بالاتر برود. که البته هیچ شکی در درستی این ادعا نیست.
اما این وسط، در مقایسهی این دو فیلم، یک نکتهی ظریف و کمتر دیده شده هم وجود دارد. شاید در نگاه اول این طور به نظر بیاید که
اَواتار مربوط به بدنهی اصلی سینماست و درنهایت ترویجدهندهی همان افکار سرمایهداری جهان غرب و در تایید آنهاست و از طرف دیگر
The Hurt Locker چون بدون حاشیه و با سرمایهی اندکی ساخته شده و انگار جنگ را هم نفی میکند، در مقابل ایدهی اصلی
اَواتار قرار گرفته و به اصطلاح یک فیلم دستِ چپی و ضدآمریکایی است. اما اگر دقیقتر به مضامین دو فیلم دقت کنیم شاید به نتیجهای عکس آنچه که گفته شد برسیم.
The Hurt Locker با وجود اینکه به نظر میرسد جنگ عراق را زیر سوال میبرد و خنثیکنندگان بمبی را نشان میدهد که دوست دارند به خانههایشان برگردند، درنهایت تبلیغی تام و تمام برای ارتش آمریکاست. مخاطب با سربازان آمریکایی همراه میشود و از دید آنها به جنگ نگاه میکند. قدرت و مهارتشان را میبیند و شاید حتی در دل تحسینشان هم بکند. حالا درست که حتی مدتی از فیلم، صرف بدگویی راجع به جنگ شده، اما در آخر، قهرمان فیلم را جوری نشان میدهد که با افتخار، دوباره به عراق برگشته و میخواهد به میهناش خدمت کند. و این چیزی جز تبلیغ ایدههای آمریکایی نیست؛ مسئلهای که شاید در لایههای اول به چشم نیاید.
اما نکتهی جالب در مورد
اَواتار، همین شیوهی اشتباه در نقدش است. عدهی زیادی به این خاطر تحویلاش نگرفتند که این فیلمِ پرخرج، ضد ارزشهای چپ قرار میگیرد و به خاطر پولهای خرجشده در آن، طرفدار نظام سرمایهداری (بخوانید آمریکا) است. در شرایطی که اگر به مضمون فیلم دقت بیشتری شود، میتوان متوجه شد، این
اَواتار است که سیاستهای جنگطلبانهی آمریکایی را زیر سوال برده و درنهایت ارتش آمریکا را عدهای شکستخورده و تودهی مردم را در مقابل تمام جهان سرمایهداری (باز هم بخوانید آمریکا) پیروز نشان میدهد. پس میشود به این نتیجه رسید که
The Hurt Locker دقیقا برای چیزی تحسین میشده، که در واقع آن نبوده و
اَواتار به خاطر مسئلهای زیر سوال میرفته که درواقع خودش هم در رَد آن مسئله کوشیده است.
و چند قضیهی دیگرقضیهی اول: ایدهی اصلی آنچه که خواندید مربوط به اسلاوی ژیژک، متفکر نامدار اروپایی است.
قضیهی دوم: به نظر من ارزش اصلی
اَواتار نه در مضمون ضدجنگ و بحثهای زیست محیطی وعرفان شرقیاش قرار دارد و نه در جابهجا کردن مرزهای تکنیکی و جلوههای ویژهی استثناییاش. ارزشمندترین چیزی که باید به خاطر آن اَواتار را ستود، جرئت دادن به آدمی در به پرواز درآوردن و قدرت دادن به خیالاش است. دادن اعتماد به نفس برای انجام کارهای نشدنی و ...
قضیهی سوم: شاید «مهلکه» یا «هچل» در مقابل ترجمههایی همچون «قفسهی رنج» و «گنجهی درد» و «ضامن» و ... درستتر باشند ولی هیچکدام، آن چه را که باید به صورت تمام و کمال منتقل نمیکنند پس به این خاطر از همان نام اصلی فیلم یعنی «The Hurt Locker» استفاده کردم.
قضیهی چهارم: عکس بالا مربوط به شب مراسم اسکار و پیش از اهدای جوایز است. کاترین بیگلو و جیمز کامرون که زمانی زن و شوهر بودهاند در حال خوش و بش کردن با هم هستند. جیمز کامرون انگار که میدانسته قرار است جایزههای اصلی را به همسر سابقاش ببازد، به شوخی، بانو بیگلو را خفه میکند. البته راه دارد برداشتهای دیگری هم از این عکس داشت که شاید شیطنت کردن در رابطهی خصوصی دو انسان تلقی بشود!!
پینوشت: تیتر این پُست نام فیلمی از روی اندرشون (که در ایران به اشتباه اندرسون تلفظ میشود) است. انتخاب این عنوان مطلقا هیچ ربطی به آنچه که اینجا گفته شد ندارد. فقط به عنوان پیشنهاد دیدن این شاهکار سوئدی را به دوستداران واقعی سینما توصیه میکنم!!