اگر دوست من هستی
کمکم کن تا رهایات کنم...
و اگر دلدارم،
کمک کن تا از دستت شفا پیدا کنم...
اگر فقط میدانستم
که این اقیانوس چهقدر عمیقست... هیچگاه قصد شنا کردن در آن را نمیداشتم...
اگر فقط میدانستم... چهگونه تمام میشود،
هیچگاه آغازش نمیکردم
***
طلب تو را دارم... پس به من بیاموز هیچگاه طلب نکنم
به من بیاموز
چهگونه ریشههای عشقت را از اعماقم قطع کنم
به من بیاموز
چهگونه میشود اشکها را در چشمانام بخُشکانم
و چهگونه میشود عشقت را در خودم بمیرانم
***
اگر پیامبر هستی
تطهیرم کن از این طلسم
رستگارم کن از این الحاد...
که عشق تو همچون بیدینیست...
منزهام گردان از این کفر
اگر قدرتمند هستی...
رهایام کن از این دریا
که نمیدانم چهگونه در آن غرقه نشوم
موجهای آبی... در چشمانت
مرا تا عمق میکشانند
آبی...
آبی...
و هیچ نیست آنجا، مگر رنگ آبی
و من تجربهای ندارم
در راندن قایقها
و در عشق...
***
اگر کمی دوستم داری...
بگیر دستم را
که من پُر از خواهشام
از فرق سرم
تا پاها
من، زیر آب نفس میکشم
و غرق میشوم...
غرق می...
غرق...
نزار قبانی
برگردان از انگلیسی: مسعود ناسوتی
برگردان از انگلیسی: مسعود ناسوتی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر