به نظرم باید جوری میبود که آدمها میتوانستند اسمشان را خودشان انتخاب کنند. یعنی همان چند سال اول زندگی که طفل نوپا عقل درست و حسابی ندارد با یک اسمی –مثلا نام خانوداگیاش یا ...- صدایاش کنند و بعد که بزرگتر شد و عقلش رسید مطابق میل، اسمی برای خودش انتخاب کند. تا جایی که یادم میآید من هم از بچهگی با اسمم مشکل داشتم. اوایل دلیلش را نمیدانستم ولی میدانستم از آن خوشم نمیآمد. کلاس اول یا دوم دبستان –که پدرم برایام داستانهای شاهنامه را تعریف میکرد- با سهراب آشنا شدم و از همان وقت بود که دوست داشتم، سهراب صدایام کنند. اما از طرفی نمیخواستم مثل آنهایی بشوم که در شناسنامهشان یک اسم دارند و در مدرسه با آن صدایاش میکنند و در خانه با اسمِ دیگری. البته هم با وجود نارضایتیام چیزی بروز نمیدادم. گذشت و رسید به دوران نوجوانی. زمانی که مثلا در سن رشد بودم. خوشبختانه یا متاسفانه از همان زمانها این لاغر بودن فعلیام به نوعی در ذات من نهادینه شد و فهمیدم که این هیکل نحیف هیچ تناسبی با سهراب که باید چهارشانه و تنومند باشد ندارد پس سعی کردم این اسم را فراموش کنم. در همین ایام بود که نمیدانم از کجا فرهاد کمکم وارد ذهنم شد و تهنشین هم شد. یعنی جوری شد که حاضر بودم خیلی چیزها برای اینکه فرهاد بشوم بدهم که خب البته نمیشد. برای همین یک جورهایی به آنهایی که اسمشان فرهاد بود حسادت میکردم. دوران دبیرستان یک همکلاسی داشتم که از نظر قد و هیکل در مدرسهمان تک بود و از بدِ روزگار اسمش هم فرهاد بود. یک روزی بالاخره دلم را به دریا زدم و به او گفتم که تو به جای فرهاد میبایست اسمت سهراب میبود. بنده خدا چیزی از حرفهایام را نفهمید و با دهانی باز نگاهم کرد.
گذشت و گذشت و من تقریبا با این قضیه کنار آمدم. چند سال بعدترش شرایطی پیش آمد که یک نفر پیدا شد که آدم خاصی بود. یعنی برای من خاص بود. آن اوایل مثل بعضی ازدختر-پسرها، رویمان نمیشد همدیگر را به اسم کوچک صدا کنیم. یعنی یک شرم زیبایی داشتیم. بعدها که با هم صمیمیتر شدیم مرا به اسم کوچکم صدا میکرد و تازه آن وقت بود که فهمیدم نام کوچکم چهقدر میتواند زیبا باشد. متوجه شدم که زیبایی اسمم چند برابر هم میشود اگر با صدای شیریناش و از میان زیباترین لبهای دنیا تلفظ شود. حتی فهمیدم که اگر او اسمم را بنویسد، حتی آن حرف «عین» مزخرف میانی هم زیبا میشود. خلاصه اینجور بود که کمکم به نام کوچکم علاقه پیدا کردم و ...
پینوشت2: نمیدانم چرا ولی این پست خیلی شخصی شده!
پینوشت3: ژانلوک گدار فیلمی با عنوان نام کوچک: کارمن دارد که برای انتخاب تیتر این پست گوشهچشمی به آن هم داشتهام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر