۲۶ آبان ۱۳۸۹

سحر از بسترم بوی گل آید...

نه این‌که دلم نمی‌خواهد، نمی‌توانم. این فکر و خیال‌ت آن‌قدر فرو رفته و ته‌نشین شده که دست من نیست انگار. که جزئی از من‌ست. آن‌هم جزئی نافرمان. خیال‌ت برای خودش دارد جولان می‌دهد. خواب و بیداری هم سرش نمی‌شود. مثلن همین دی‌شب که به سراغ‌م آمدی. نفهمیدم دقیقن از کجا ولی مثل همیشه، کنار هم داشتیم قدم می‌زدیم. توی کوچه پس کوچه‌های همان شهر لعنتی. دست‌ت را هم گرفته بودم. با آن خنده‌های‌ت می‌گفتی داری معتاد می‌شوی. مراقب هستی؟ و من می‌گفتم کجای کاری خانم. مدت‌هاست معتادت شده‌ام و راه فرار نیست. توی خواب فهمیدم که خواب می‌بینم. همین شد یک‌دفعه دست‌ت را رها کردم و روی پله‌های ورودی یک خانه‌ی قدیمی نشستم و اشک ریختم. آمدی کنارم. گفتی چی شده؟ نمی‌توانستم بگویم تو خوابی. تو خیال منی. من دیوانه‌ی تو شده‌ام. آن یاد و حضورت رفته برای خودش جا خوش کرده. به جای همه‌ی این‌ها دست‌ت را گرفتم و کنار خودم، روی پله نشاندم‌ت. آن طره‌ی موی‌ت را که از مقنعه‌ی سیاهت بیرون آمده و بود و زیباترت کرده‌ بود، لمس کردم. سرت را روی شانه‌ام گذاشتی. باز یادم رفت که همه‌ش خواب و خیال است. عمق چشمان‌ت را نگاه کردم. لب‌خند کم‌رنگی زدم. محو تماشای صورت‌ت شدم. آن‌قدر که نفهمیدم شب شده. لب و دهان‌ت را غنچه کردی و با لحن بچه‌گانه‌ و دوست‌داشتنی مربوط به خودت گفتی این‌قدر دید نزن. این‌بار قهقهه زدم. داشتم لذت می‌بردم. خواستم صورت‌م را به صورت‌ت نزدیک کنم که خجالت کشیدم. فهمیدی و خودت جلوتر آمدی ...

بله. خیال بود. خواب بود. اصلن چه می‌دانم غیرواقعی (؟) بود. مگر مهم است؟ مگر جای دیگری جز خیال مانده که در آن با هم باشیم. بگذار تا ابد در خیال زندگی کنم. وقتی خیال‌م تو هستی...

همین. فقط خواستم بگویم‌ش...


پی‌نوشت یک: فیلم جدید کریستوفر نولان، «اینسپشن» فیلم خیلی خوبی‌ست. بدون تعارف شاهکار است. فُرم فوق‌العاده‌ای دارد. فیلم‌نامه‌اش حساب شده‌ست. تدوین و موزیک‌ش استادانه هستند. روایت جذابی دارد و ... . تمام این‌ها را می‌دانم. ولی آن بخشی از فیلم که برای شخص من جذاب‌تر و دل‌نشین‌تر بود، رابطه‌ی دو دلداده‌ی فیلم بود. زن و مردی که فقط در خواب می‌توانستند با هم باشند و مردی که عمدن می‌خوابید تا خیال زن‌ش را ببیند. واضح‌ست آن‌چه بالا خواندید عرض ارادتی به این جنبه‌ی خاص از «اینسپشن» بود و هیچ جنبه‌ی شخصی‌ای نداشت!

پی‌نوشت دو: از باباطاهر بخوانید: « چو شب گیرم خیالش را در آغوش / سحر از بسترم بوی گل آید».

۲ نظر:

فاطمه گفت...

به این موزیک گوش می دادم. به یاد تایتل این پست افتادم. لبنک گذاشتم. گوش کن


http://www.4shared.com/audio/ZCQpB-vG/John_Denver_-_For_You.html

Masoud گفت...

مرسی. شنیدم‌ش....